۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

پست دوازدهم - تلفن

تلفن روی میزت زنگ میخوره و خیلی رسمی جواب میدی

صدای اون ور خط میگه من دارم میرم شمال تو هم هزاران ارزو میکنی و بعد میگه چرا موبایلت خاموشه و تو هیچی نمیگی

میگه تعطیلات میخوای چی کار کنی تو میگی زندگی

وبعد همین و خداحافظی

و حالا این تویی که باز برگشتی

حالا تا تلفن زنگ میخوره با دلهره جواب میدی و اون ور خط فقط یه سری ادم و روابط کاری

ولی این تویی که بد عادت شدی و هنوز منتظری انتظار

هیچ نظری موجود نیست: