۱۳۸۸ فروردین ۲۶, چهارشنبه

مدتهاست که هر اغازی پایانی داشته اصولا مرگ همه جا هست در هر چیزی تولدی و مرگی وجود دارد
مدتهاست که همیشه پاییزی میاید
.... گو بروید هر چه در هر جا که خواهد یا نمیخواهد
باغبان و رهگذاری نیست باغ نومیدان چشم در راه بهاری نیست

و اری شروع زمستان رو حس نمیکنی و باز در انتظار بهاران زندگی میکنی
همه ذرات جسم خاکی من همه از تو ای.....
با هزاران جوانه میخواند بوته نسترن سرود تو را هر نسیمی که میوزد در باغ میرساند به او درود تو را
من تو را در تو جستجو کردم نه در ان خوابهای رویایی

باز هم اشتباه خوابهای رویایی

و اینگونه هست که رویایی تو همانند درخت پیری دیگر در بهار جوانه نمیزند و برای تو اینگونه میماند:

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
از من گریز تا تو
هم در بلا نیفتی
بگذین ره سلامت ترک ره بلا کن

هیچ نظری موجود نیست: