۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

اندر باب هم زدن و دیگ های بزرگ و دختران جوان

داشتم فکر میکردم این روزها تو غذاهای جدید چیزی نیست که بشه هم بزنی و ازش مراد دل بگیری
مگه میشه پیتزا رو هم زد و یا مثلا لازانیا نذری درست کرد اصلا این روزها همه چیز انقدر سریع شده که ارزوهات هم باید همین جوری باشه مثل باد حس میکنی براورده شده و مثل باد هم باید عوض کنی و بری سراغ یکی دیگه

اینها رو گفتم که بگم شاید اگه میشد این روزها هم غذاهای جدید رو هم زد و ارزو کرد شاید میشد پرهامی مایکلی نمیدونم یه چند تا خواستگار خوش اسم و مدرن و مو ژل زده هم از توشون کشید بیرون مگه این دخترهای بیچاره چه گناهی کردن که هی باید ......
اره یادمه سالها پیش عمه جان نذر سمنو داشت و واسه اینکه از نیروی جوانی ما واسه هم زدن این دیگ کمک بگیره میگفت هم بزنید تا مراد دل تون رو بگیرین این دیگ مراد میده
ومن با تمام .... میگفتم بابا مراد قدیمی شده ولی فکر کنم همون شد که خداداد پسر شیر فروش محل و حبیب ، کارگر ..... عاشقم شدند . عمع جان که این ها رو میدنست گاهی میگفت بابا این دیگ ، حبیب دلم میده، تازه اینکه میخواستم بگم تازگی ها فهمیدم آرش هم که اون جور عاشقم بود کار همون دیگ بود راست میگم اخه خواستگار چاق هم فقط از تو دیگ غذا میشه پیداش کرد
به هر حال که من الان سالهاست دیگه هیچ دیگی رو هم نمیزنم که بهم مراد بده دلایلش رو که کفتم خدمتتون
همه اینها رو گفتم که بگم اگه کسی هست که مراد رو دوست داره من میتونم دیگ عمه خانم جانم را بهش معرفی کنم چه بهتر که این مراد چاق هم باشه
حالا که رسید به اینجا دارم فکر میکنم غمه خانم به پسرهای فامیل چی میگفت که اون ها هم اون جور از دیگ فراری بودن :-))
تازه میشه یه نتیجه گیری دیگه هم کرد بابا ها و مامان ها بخدا به فکر اسم بچه ها تون باشین .

۱ نظر:

صادق گفت...

سلام
فکر کنم که اصلِ مهم نیت آدم باشه مثلا می‌شه بجای غذا آدم قفسه‌ی لباساشو به هم بریزه و هم بزنه. تازه ممکنه که برای موندن این آقاهه هم یکی یه چیزی رو هم زده باشه و ما بی‌خبر باشیم.
این شعر خویی رو تو وبلاگم با دقت بخون. خیلی واقعی و قشنگه.