دیروز امروز فردا پس فردا پس اون فردا و........
میگویم : میدانی خوشحالم خیلی دوست دارم این اتفاق بیفته ، اما ها تو دلم خیلی زیاده حسم در تضاده
میگه : نگران نباش ، نقشها عوض میشه متلا عسل و دختر خالش هم اینجوری شدن اصلا مگه من و سمانه هم این جوری نشدیم
میگه: حسام عوض شد یادته تا امیر رو میدید دور میزد یادته حتی عروسی هم دعوتش نکردن وای که چه قدر ازش بدم میاد یادته ....یادته
((پشت هر کدوم از این یادته ها یه خاطره بد تر از بد رو گفت))
من شک زده با لیوان چایی بازی میکنم و همین جور سبزی میخورم.
میگه ببین فهمیدی رابطه ها عوض میشه
من منگ در میان تصورات خیالی: ا این جوری رابطه ها عوض میشه پس......
میگه: ااااااا نگران نباش همه که این جوری نمیشن.....
میگم: میدونی که ما باعث شدیم میدونی من اصرار کردم میدونی اصلا از بچگی هاش خودم اصرارش میکردم
میگه: اسو ببین گاهی آدم ها وسیله میشن این جوری راحت تری
زنگ میخوره پویا اومده
میگه: بگو از حق حضانت یادش نره
پویا: بیچاره بیچاره بی چاره میدونی دیگه چاره نداره
میخندم و به زور خودم میندازم تو آسانسور و از اون ورم تو ماشین
به حق حضانت به حق طلاق به مهریه به خرج کرد به هزار تا چیز زهر مار دیگه دارم فکر میکنم به نگرانی های خواهرک به ترسهای مامان به اینکه خاطرات کجا رفتن به اینکه چه جوری این جوری میشه چشمام وا نمیشه ترافیک دارم وسط اشک ها به بابای شهاب که تو کماست به نینا که هنوز عروس خانواده شایگان نشده داره گریه میکنه یهو میخورم
فلاشر میزنم هی از پنجره نگاه میکنم لعنت به هر ماشین مدل جدید سفید میگم با پولیش حل میشه پول رو میدم میپیچم تو کوچه خونه ریموت رو میزنم این دسته گلها تا کی وسط بن بست میمونه
نوشته جوان ناکام فکر میکنم وای نکنه واقعا ناکام موند.
درو باز نکردم زهره پشت خط میگه اسو کارم عوض کردم میگم زهره اینجوری شده انگار نمیگیره میگه پس خیلی خوشحالی نه نمیگیره میگه گفتم چند وقت رانندگی نکن نه نمیگیره
دوستم زنگ میزنه یادم نیست شایدم من زنگ زدم به هر حال من سگ شده ام سگ میگه لحظات شیرین پیش بیاد این ها رو فراموش میکنی میگه نه این جوری فکر نمیکنه
میگه یه فصل گریه کن تا بغض نمونه من گریان گوشی رو میزارم
اشکی هم ندارم من سگ شده ام کسی نیست پاچه بگیرم
میدونم چم شده دچار نمیدونم یکی از این سندرم های زنانه شده ام وگرنه هیچ کوفتم نیست
بله امروز جهت رفاه حال عمومی و طرح چپاندن کمد از لباسهای نپوشیده و اجرا طرح الگوی مصرف اول برج و دیدار های زنانه و دیگر نمیدانم به چه اهداف دیگری
یک پیراهن نارنجی میخرم که به رخت اویز تو کمد اویزونش کنم و هی گاهی تو خیالم بپوشم و از پشت پاپیون بزنم و با همون کفش های پاشنه بلند که میدونم واسه گوشه جا کفشی خوبه بپوشم و فکر کنم سیندرلا شده ام فکر کنم وای که من چه قدر ماه شده ام
بله در همه لحظات
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر