۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

پست چهاردهم - بینش

دو روز تو خونه تنها بودی و به تنهایی عادت کاردی ، پازل درست میکنی و با خودت حرف میزنی و گاهی چتی با دوستان میکنی ، بهترین فرصت رو داری تا بتونی فکر کنی و تصمیم بگیری، تمام اتفاقات این دو سال گذشته رو مرور میکنی و باز به گفته های مامانت راجع به بد بینی فکر میکنی

اینکه من بدبینم

و حالا دو تا راه حل داری

و در هر دو حالت میدونی


و حالا من تصمیم میگیرم خوشبین باشم و حالا نگرانم ???/

پی نوشت: داری رانندگی و هی تو ماشین داد میزنی که برگرد و یهو میبینی ماشین های اطراف یه جوری نگاهت میکنند ، تازه میفهمی با هر دادی که زدی و دستت رو محکم کوبوندی به فرمون ، در واقع رو بوغ محترم ماشین کوبوندی و اینجاست که میفهمی .......