۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

دیشب داری سبزی پاک میکنی گریه هم میکنی داری سالاد الویه رو اماده میکنی و هی گریه میکنی به خودت میگی دیدی نمیشه فراموش کرد هر چی هم که همه چیز رو عوض کنی باز تو هستی و خاطرات
راستی مامان میپرسید تونستی تو اسمون نیلگون پایکوبی کنی دیگه گلهای وحشی که اذیتت نمیکنن

روزهای زیبا با بهار شروع میشود.

امسال همه به فکر ما بودند به این یکی توجه کنید
دایی جانمان امده میگه من مدتهاست از حال خواهر زاده گلم خبر ندارم چطوری چه کار ها میکنی من هنوز در سکوتم که یهو میبینم دایی جانمان به پادشاهی طبقه هفتم هم رسیده اند.
به پدر جانمان میگوییم یک عکس شیک از من بگیر میگه به این شرط که بزاریش تو اینترنت و یهو میبینی هر وقت داری غذا میخوری بابا جان با دوربین منتظر شکار لحظه ها هستن

۱ نظر:

Unknown گفت...

mersi ke dobare minevisi delam tang shode bood vase neveshtanet.hame eid har rooz in jaro check mikardam,shad bashi dooste golam