۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

خاله .....

با خانم مسنی که از فوت شوهرش برایم میگوید هم سخنم ، کودک بینوا میدود و همین طور از صندلی های سالن انتظار بالا و پایین میدود مادرک ترسان و بی رمق ، آخرین تیر را شلیک میکند : اگه سر جات نشینی خاله کتکت میزنه کودک با لبخندی سرش را برایم تکان میدهد مادرک میگوید بو جوری کتک میزنه ها خاله خیلی بد اخلاقه کودک لبخندش را فراموش میکند .....( فرودگاه تهران)

هدفون تو گوشم و خسته و کلافه از ساعت ها انتظار به موزیکی گوش میدهم و با چشمانم شیطنت پسر بچه ای رو دنبال میکنم که تازه راه رفتن یاده گرفته لحظه ای موزیک تمام میشنود مادرک مرا نشان میدهد و میگوید خاله از اون آمپول های گنده داره اگه .......(فرودگاه ارومیه)

۳ نظر:

صادق صادقی گفت...

سلام
انگار همیشه باید چیزی برای ترسیدن یا ترساندن باشد! خوشبختانه چیزهای ترسناک زیاد داریم. من فکر می کنم این جزئ جداناشدنی فرهنگ ماست. این فرهنگ پدر سالارانه بوده و با فرهنگ تشیع هم که مخلوط شده این ترس از مجازات بیشتر شده. اصولا چه در زمان بچگی و چه در زمان بزرگی همیشه تنبیه جلوی چشم ماست. و تشویق استثنایی و متعلق به ((خودی ها )).وبلاگ این آقای داد خیلی تماشایی است در یک سری از کامنت ها فحش های رکیک هست ولی جالبتر از همه اینکه اورا با تیغ زیر ناخن تهدید کرده اند.
ای کاش قضاوتی
قضاوتی
قضاوتی
درکار
درکار
درکار
...

شوكا گفت...

اگه دقت كني توي جامعه هم همين است .

Unknown گفت...

ghorboone in khale mehraboon beram,ke age bache ha ye kam bahash bashand mifahmand ke na ampool dare na kotak mizane.boooos