۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

یک دو سه تجربه میشود

همین دوست داشتن های بی دلیل که بی دلیل ادامه پیدا میکنه و بی دلیل و بی دلیل دعوا میشه جدا میشه . وقتی به رابطه فکر میشه منطقش پیدا نمیشه

این دوست داشتن های بی دلیل از تنهایی هم بدتره ..................

اصلا این شناختهای فیزیکی بدون شناخت های رفتاری من و یاد آزمایشگاه مواد واسطه میندازه
به این رنگدونه ها که دست میزدی کلی سرگرم زیبایی شون میشدی و یادت میرفت که چه قدر باید دست هات رو با اب و صابون داغ داغ بشوری چه قدر باید پوست دستت قرمز بشه تا رنگ و بوی این نادانی و عاشقی یادت بره و تازه باز هم نگاه میکردی میدیدی گوشه شلواری کفشی چیزی رنگی شده و این ها همه به جز اون روپوش آزمایشگاهی بود که گوشه کمد خاطرات مچاله و کهنه میشد تا تو مواد رو بشناسی
اگه از همون روزها قبلش یکم گزارش کار ازمایشگاه میخوندی اگه یکم لای خاطرات بقیه گم میشدی

نه نه نه اینها هیچکدوم جای عاشقی نمیشه ولی عاشقی با دستکش سفیدم امکان داره
میدونید اخرش چیه اخرش همونی میشه که هم گروهی های من فکر کردن زود تر جواب میده و حرارتش رو زیاد کردن چیزی نشد بالن منفجر شد و من خوب یادمه تا هفته های بعد هر کی اونجا میشست حتما تجربه انفجار و رنگهای پخش شده به اونها هم میرسید

هیچ نظری موجود نیست: